داستان آبیدیک

lament

ləment


فارسی

1 عمومی:: سوگواری‌ كردن‌، ضجه‌ و، تاسف‌ خوردن‌، زاریدن‌، سوگواری‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb expressed grief, mourned: He lamented his great loss in the storm. noun expressions of grief: The old ladies lament could be heard the whole night.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code