داستان آبیدیک

mire

ma͡iəɹ


فارسی

1 عمومی:: كثافت‌، گرفتاری‌، باتلاق‌، گل‌ وشل‌، لجن‌، درمنجلاب‌ فرو

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun wet, soggy ground: The yard soon became a hopeless mire. verb entrapped or tangled: He soon became mired in debt.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code