momentarily

moməntæɹɪli


فارسی

1 عمومی:: دم‌بدم‌، ان‌باان‌، لحظ‌ه‌لحظ‌ه‌، یك‌لحظ‌ه‌، بط‌ورانی‌یا زودگذر

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general:: adj. for a moment or an instant: He momentarily forgot where he was.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code