داستان آبیدیک

nip

nɪp


فارسی

1 عمومی:: جوانه‌زدن‌، مانع‌، گازگرفتن‌، شكفتن‌، كش‌ رفتن‌، ن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb to seize, pinch or bite: The fish nipped at the swimmer's toes. noun sharp stinging quality: The cold air had a nip to it.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code