دیکشنری
داستان آبیدیک
operose
ɑpəɹos
فارسی
1
عمومی
::
پرزحمت، دشوار، رنجكش، زحمت كش، رنجدار
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
OPERATIVE COMPANY
OPERATIVE ENVIRONMENT
OPERATIVE FORCES
OPERATIVE MANAGER
OPERATIVE TEMPERATURE
OPERATIVELY
OPERATIZE
OPERATOR
OPERATOR COMMAND
OPERATOR CONSOLE
OPERATOR PREDECESSOR
OPERCULAR
OPERCULATE
OPERCULUM
OPERETTA
OPEROSE
OPEROUS
OPHICLEIDE
OPHIDIAN
OPHILATROUS
OPHILOGY
OPHIOLATER
OPHIOLATRY
OPHIOLITIC
OPHIOLOGY
OPHIOPHAGOUS
OPHITE
OPHITIC
OPHITIC TEXTURE
OPHIURAN
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید