دیکشنری
داستان آبیدیک
overlaid
ovəɹle͡id
فارسی
1
عمومی
::
فشار اوردن، پوشیدن، روكش كردن، اندون
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
OVERHEATING
OVERHOUSE WIRES
OVERHUNG
OVERIDENTIFY
OVERINDULGE
OVERINDULGENCE
OVERINVESTMENT
OVERJOY
OVERJOYED
OVERJUMP
OVERKILL EFFECT
OVERKING
OVERKNEE
OVERLABOUR
OVERLADE
OVERLAID
OVERLAND
OVERLAND MAIL
OVERLAND ROUTE
OVERLANDFLOW
OVERLAP
OVERLAPPING
OVERLAPPING GENERATIONS MODEL
OVERLAY
OVERLAY NETWORK
OVERLAYING
OVERLEAF
OVERLEAP
OVERLEARNING
OVERLIE
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید