داستان آبیدیک

patronize

pe͡itɹəna͡iz


فارسی

1 عمومی:: تشویق‌ كردن‌، نگهداری‌ كردن‌، رئیس‌ وار رفتار كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb to go as a customer: We often patronize our local food market. verb to treat in a condescending manner: He often patronizes his haughty mother.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code