داستان آبیدیک

pawn

pɔn


فارسی

1 عمومی:: وثیقه‌، پیاده‌ شط‌رنج‌، رهن‌ دادن‌، گروگان‌، گرو

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun chess piece of the lowest value: The first chess piece he moved was a pawn. verb something given as security for a loan: For money he pawned his expensive watch.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code