داستان آبیدیک

polished

pɑlɪʃt


فارسی

1 عمومی:: مهذب‌، جلا داده‌، پرداخته‌، متمدن‌، اراسته‌، صیقلی‌، زدوده‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   adj. VERBS be ADV. brightly, deeply, highly, well the brightly polished brasses slipping on the highly polished floor | beautifully, nicely | freshly, newly

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code