داستان آبیدیک

practicable

pɹæktɪkəbəl


فارسی

1 عمومی:: عبور كردنی‌، قابل‌ اجرا، صورت‌ پذیر، عملی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, prove, seem | become ADV. perfectly | reasonably We will do this as soon as is reasonably practicable. | not very PHRASES as far/soon as practicable

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code