داستان آبیدیک

quake

kwe͡ik


فارسی

1 عمومی:: بهیجان‌ امدن‌، لرزیدن‌، لرزش‌ داشتن‌، مرتعش‌، تكان‌خوردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb to shake or tremble: When confronted he started to quake with fear. noun an earthquake: The quake of 1962 damaged our home.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code