repatriate

ɹipe͡itɹie͡it


فارسی

1 عمومی:: بمیهن‌ خود برگشتن‌، بمیهن‌ خود برگرداندن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. forcibly PREP. from, to The refugees were forcibly repatriated from Hong Kong to Vietnam.

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code