داستان آبیدیک

reside

ɹəza͡id


فارسی

1 عمومی:: اقامت‌ داشتن‌، مستقر بودن‌، مسكن‌ داشتن‌، مقیم‌ شدن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: reside in sth/sb If a power or quality resides in someone or something, they have that power or quality • The power to sack employees resides in the Board of Directors.

Cambridge-Phrasal Verbs


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code