دیکشنری
داستان آبیدیک
resistent
ɹəzɪstənt
فارسی
1
عمومی
::
مخالف، مقاومت كننده، سخت، تاباور، بامقاومت
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
RESIPISCENCE
RESIPISCENT
RESIST
RESISTANCE
RESISTANCE BAND
RESISTANCE BUTT WELDING
RESISTANCE ECONOMY
RESISTANCE EXERCISE
RESISTANCE MACHINE EXCERCISE
RESISTANCE TEMPERATURE DEVICE
RESISTANCE TRAINING
RESISTANCE WELDING
RESISTANT
RESISTANT ATTACHMENT
RESISTANT SCREED
RESISTENT
RESISTER
RESISTIBILITY
RESISTIBLE
RESISTIVE
RESISTIVE ECONOMY
RESISTIVE FORCES
RESISTIVITY
RESISTIVITY ABSORPTION
RESISTIVITY METHOD
RESISTLESS
RESISTOR
RESOLUBLE
RESOLUTE
RESOLUTELY
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید