داستان آبیدیک

steward


فارسی

1 عمومی:: پیشكار، نماینده مباشر، مباشر، وكیل‌ خرج‌، مباشرت‌ كردن‌، ناظ‌ر

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: ناظر، کارپرداز

The senior steward responsible for the deployment and management of the other steward،

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun male attendant: He was a steward on the boat., noun an attendant on a ship or plane: The steward took us to our cabin on the ship.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code