داستان آبیدیک

swelling

swɛlɪŋ


فارسی

1 عمومی:: متورم‌)شونده‌(، باد، اماس‌، بادكننده‌، ورم‌، غلنبه‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   noun ADJ. marked There is a marked swelling of the lymph nodes. | slight VERB + SWELLING reduce SWELLING + VERB occur | go down, subside

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code