داستان آبیدیک

swift

swɪft


فارسی

1 عمومی:: فرز، تندرو، سوئیفت، چابك‌، سریع‌، باسرعت‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be ADV. incredibly, remarkably, very He made a remarkably swift recovery. | fairly

Oxford Collocations Dictionary

2 general:: adj. quick: He gave a swift report.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code