داستان آبیدیک

synchronize


فارسی

1 کامپیوتر و شبکه:: همگام‌سازی

Synchronize local view of balances between ATM and bank

واژگان شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: همزمان‌ كردن‌، همزمان سازی، همگاه‌ بودن‌، از حیث‌ زمان‌ باهم‌ مط‌ابق‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb to cause to occur with exactness: We synchronized our watches before starting.

Simple Definitions

2 general::   verb ADV. carefully | exactly, precisely PREP. with The timing of the gun was precisely synchronized with the turning of the plane's propeller.

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code