دیکشنری
داستان آبیدیک
unmounted
ʌnma͡ʊntɪd
فارسی
1
عمومی
::
پیاده، سوار نشده
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
UNMEANING
UNMEET
UNMENNERLY
UNMENTIONABLE
UNMERCIFUL
UNMERCIFULLY
UNMETERED CONNECTION
UNMETERED INTERNET CONNECTION
UNMEW
UNMISTAKABLE
UNMITIGATED
UNMIXEDE
UNMOLESTED
UNMORAL
UNMORALITY
UNMOUNTED
UNMOVED
UNMUFFLE
UNMUZZLE
UNMUZZLED
UNNAMBLEM
UNNATURAL
UNNECESSARY
UNNERVE
UNNORMALIZED
UNNOTICED
UNNUMBERED
UNOBJECTIONABLE
UNOBSERVED
UNOBTAINABLE
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید