دیکشنری
داستان آبیدیک
Indispose
ɪndɪspoz
فارسی
1
عمومی
::
ناجور كردن، مریض كردن، (مم) نا مناسب كردن
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INDISCIPLINE
INDISCOVERABLE
INDISCREET
INDISCREETLY
INDISCRETE
INDISCRETELY
INDISCRETION
INDISCRIMINATE
INDISCRIMINATE WEAPONS
INDISCRIMINATELY
INDISCRIMINATION
INDISPENSABILITY
INDISPENSABLE
INDISPENSABLES
INDISPENSABLY
INDISPOSE
INDISPOSED
INDISPOSED TOWARDS A
INDISPOSEDNESS
INDISPOSITION
INDISPUTABILITY
INDISPUTABLE
INDISPUTABLY
INDISRIBUTABLE
INDISSOLUBILITY
INDISSOLUBLE
INDISSOLUBLY
INDISTINCT
INDISTINCT NOISE
INDISTINCTION
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید