دیکشنری
داستان آبیدیک
Infielder
ɪnfildəɹ
فارسی
1
عمومی
::
بازی كن بیس بال (baseball) كه در وسط میدان بازی
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INFERRED
INFERRIBLE
INFERTILE
INFERTILITY
INFEST
INFESTAION
INFESTANT
INFESTATION
INFESTED
INFESTED WITH
INFEUDATION
INFIBULATION
INFIDEL
INFIDELITY
INFIELD
INFIELDER
INFIGHTING
INFILE
INFILL WALLS
INFILTRATE
INFILTRATE INTO
INFILTRATION
INFILTRATION CAPACITY
INFINITE
INFINITE BARRIER ENERGY
INFINITE MATHEMATICAL EXTENSION
INFINITE SCHEDULING
INFINITELY
INFINITESIMAL
INFINITESIMALLY
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید