دیکشنری
داستان آبیدیک
Inmost
ɪnmost
فارسی
1
عمومی
::
درونی، (مج) صمیمانه، باطنی، میانی
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INLET BELL
INLET FLOWRATE
INLET GAS VELOCITY
INLET PRESSURE
INLET TEMPERATURE
INLET VALVE
INLET VELOCITY
INLIER
INLIERS
INLINE
INLINE PROCEDURE
INLINE SUBROUTINE
INLY
INLYING
INMATE
INMOST
INMOST THOUGHTS
INN
INN TO POPUP FOR
INNARDS
INNASCIBLE
INNATE
INNATELY
INNATISM
INNAVIGABLE
INNER
INNER CIRCLE
INNER CONFLICT
INNER CORE
INNER CRITIC
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید