دیکشنری
داستان آبیدیک
Intendant
ɪntendənt
فارسی
1
عمومی
::
مدیر، مباشر، پیشكار دارایی، ناظر، مامورمالی
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INTELLIGIBLE
INTELLIGIBLY
INTELLINGENT
INTELLINGENT TERMINAL
INTEMERATE
INTEMPERANCE
INTEMPERATE
INTEMPERATE ZONE
INTEMPERATELY
INTEMPESTIVE
INTEMPESTIVE LAUGHTE
INTEND
INTEND FOR
INTEND TO DO SOMETHING
INTENDANCY
INTENDANT
INTENDED
INTENDED USE
INTENDING TO BUY STAGE
INTENDMENT
INTENERATE
INTENERATION
INTENSE
INTENSE BLUE
INTENSELY
INTENSENESS
INTENSIFICATION
INTENSIFICATION OF THE CRISIS
INTENSIFY
INTENSION
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید