دیکشنری
داستان آبیدیک
Intra
ɪntɹə
فارسی
1
عمومی
::
پیشوند بمعنی در داخل و درتوی و در درون و درمیان
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INTOLERANTLY
INTOMB
INTONATE
INTONATION
INTONE
INTORSION
INTORTED
INTORTION
INTOTO
INTOXICANT
INTOXICATE
INTOXICATE WITH
INTOXICATED
INTOXICATING
INTOXICATION
INTRA
INTRA ABDOMINAL
INTRA BAND
INTRA CLASS CORRELATION COEFFICIENT
INTRA CLASS DISTRIBUTION
INTRA CLUSTER
INTRA CLUSTER ENTERPRISE
INTRA EUROPEAN
INTRA GOVERNMENTAL COLLABORATION
INTRA HOUSEHOLD TRANSFER
INTRA LESIONAL INJECTION
INTRA OCEAN
INTRA STATE CONFLICT
INTRA UTERINE
INTRAARTERIAL
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید