دیکشنری
داستان آبیدیک
Overspread
ovəɹspɹɛd
فارسی
1
عمومی
::
بسط یافتن، روی چیزی گستردن، پهن شدن
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
OVERSHOT
OVERSHOT JAW
OVERSHOT WHEEL
OVERSIDE
OVERSIGHT
OVERSIMPLIFY
OVERSIZE
OVERSIZED CHAIRS
OVERSKIRT
OVERSLAUGH
OVERSLEEP
OVERSLEEVE
OVERSLIP
OVERSOUL
OVERSPEND
OVERSPREAD
OVERSTATE
OVERSTATEMENT
OVERSTAY
OVERSTEP
OVERSTOCK
OVERSTRAIN
OVERSTRESSED AREA
OVERSTRINGING ANGLE
OVERSTRUNG
OVERSTUFF
OVERSUBTLE
OVERT
OVERT ACT
OVERT AGGRESSION
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید