داستان آبیدیک

accelerator


فارسی

1 عمومی:: تندكن‌، شتابده، شتاباننده‌، شتابنده‌، شتاب‌ دهنده‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: شتابسنج

شبکه مترجمین ایران

3 حقوق:: تسریع کننده

واژگان شبکه مترجمین ایران

4 :: شتابدهنده

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun VERB + ACCELERATOR depress, hit, press, put your foot (down) on, step on She put her foot on the accelerator and we sped through the traffic lights. | take your foot off ACCELERATOR + NOUN pedal

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code