دیکشنری
داستان آبیدیک
baseboard
be͡isbɔɹd
فارسی
1
عمومی
::
چوب یا تختهای كه بعنوان ستون یا پایه بكار میرود
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
BASE OF THE PROXIMAL PHALANX
BASE ON
BASE OPINION ON
BASE PAY
BASE PERIOD
BASE REGISTER
BASE SEQUENCE
BASE SHEAR
BASE STATION
BASE STOCK METHOD
BASE SUBSTITUTION RATE
BASE SUPERSTRUCTURE
BASE YARN
BASE YEAR
BASEBALL
BASEBOARD
BASEBOARD MANAGEMENT CONTROLLER
BASEBORN
BASECASE MULTIPLICATION
BASECOAT
BASED
BASED ON
BASED ON APPLICATION
BASED ON APPLICATION SPECIFIC
BASED ON CLUSTER
BASEL ACCORD
BASELESS
BASELESSNESS
BASELINE
BASELINE DOCUMENT
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید