داستان آبیدیک

bleach

blit͡ʃ


فارسی

1 عمومی:: بکار رود، سفیدكردن‌، سفید شدن‌ بوسیله‌ شستن‌ با وسایل‌ شیمیایی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb remove color: Girls often bleach their hair. noun chemical agent: We bought bleach at the store., verb remove color: She bleached her hair white.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code