داستان آبیدیک

brazen

bɹe͡izən


فارسی

1 عمومی:: (مج) بی‌ شرم‌، بی‌ باك‌، بی‌ پروایی‌ نشان‌ دادن‌، برنجی‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: brazen sth out [ M ] to act confidently and not admit that a problem exists • I decided to brazen it out and hoped they wouldn't notice the scratch on the car.

Cambridge-Phrasal Verbs


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code