دیکشنری
congenitally
kənd͡ʒenɪtəli
فارسی
1
عمومی
::
ارثا، ازشكم مادر
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
CONGEALMENT
CONGELATION
CONGENER
CONGENERIC
CONGENEROUS
CONGENIAL
CONGENIALITY
CONGENITAL
CONGENITAL ADRENAL HYPERPLASIA
CONGENITAL DEAFNESS
CONGENITAL DISORDER
CONGENITAL HEARING LOSS
CONGENITAL HEART DISEASE
CONGENITAL HEPATIC FIBROSIS
CONGENITAL WEB
CONGENITALLY
CONGENITALLY BLIND
CONGERIES
CONGEST
CONGESTED
CONGESTED ORGAN
CONGESTION
CONGESTION CHARGE ZONE
CONGESTION ZONE
CONGESTIVE
CONGESTIVE HEART FAILURE
CONGLOBATE
CONGLOBATION
CONGLOBE
CONGLOMERATE
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید