داستان آبیدیک

cuff


فارسی

1 عمومی:: دستبند، سردست‌ پیراهن‌ مردانه‌، سراستین‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: کاف فشارخون

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: see OFF THE CUFF; ON THE CUFF.

American Heritage Idioms

2 general:: noun bottom of a sleeve: His cuff was very stained. verb strike with the hand: He cuffed the man for his comment.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code