دیکشنری
culminate
kʌlməne͡it
فارسی
1
عمومی
::
بحد اكثر ارتفاع رسیدن، بحد اعلی، به اوج رسیدن
شبکه مترجمین ایران
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
CULICOID
CULIFLOWER
CULINARY
CULINARY ARTS
CULL
CULL OUT OF
CULL TIE
CULLENDER
CULLER
CULLET
CULLING
CULLION
CULLIS
CULLY
CULMINANT
CULMINATE
CULMINATE IN
CULMINATION
CULPABILITY
CULPABLE
CULPABLY
CULPRIT
CULT
CULT BRAND
CULTCH
CULTIGEN
CULTIVABILITY
CULTIVABLE
CULTIVAR
CULTIVAR RELEASE
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید