داستان آبیدیک

deranged

dəɹe͡ind͡ʒd


فارسی

1 عمومی:: درهم‌ برهم‌، مختل‌، اشفته‌، دیوانه‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   adj. VERBS be, seem | become ADV. a bit, slightly | mentally They took her into hospital because she was mentally deranged.

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code