دیکشنری
داستان آبیدیک
embrangle
ɛmbɹæŋgəl
فارسی
1
عمومی
::
esufnoc=) اشفته كردن، (entangle، گیر انداختن
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
EMBOLY
EMBONPOINT
EMBOSOM
EMBOSS
EMBOSSED ALPHABET
EMBOSSMENT
EMBOUCHURE
EMBOWED
EMBOWEL
EMBOWER
EMBRACE
EMBRACEMENT
EMBRACEOR
EMBRACERY
EMBRANCHMENT
EMBRANGLE
EMBRASURE
EMBRITTLE
EMBROCATE
EMBROCATION
EMBROGLIO
EMBROIDER
EMBROIDERY
EMBROIL
EMBROIL IN
EMBROILED IN WAR
EMBROILMENT
EMBROWN
EMBRUE
EMBRYO
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید