دیکشنری
داستان آبیدیک
embroil
ɛmbɹɔ͡il
فارسی
1
عمومی
::
به نزاع انداختن، میانه برهم زدن، دچار كردن، اشفته
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
EMBOWEL
EMBOWER
EMBRACE
EMBRACEMENT
EMBRACEOR
EMBRACERY
EMBRANCHMENT
EMBRANGLE
EMBRASURE
EMBRITTLE
EMBROCATE
EMBROCATION
EMBROGLIO
EMBROIDER
EMBROIDERY
EMBROIL
EMBROIL IN
EMBROILED IN WAR
EMBROILMENT
EMBROWN
EMBRUE
EMBRYO
EMBRYOCTONY
EMBRYOGEN
EMBRYOGENY
EMBRYOLOGIST
EMBRYOLOGY
EMBRYON
EMBRYONIC
EMBRYONIC LAYER
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید