دیکشنری
داستان آبیدیک
excursionist
ɪkskɜɹʒənɪst
فارسی
1
عمومی
::
گردش كننده، گردش رونده، سیاح
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
EXCRESCENTIAL
EXCRETA
EXCRETE
EXCRETION
EXCRETIVE
EXCRETORY
EXCRUCIATE
EXCRUCIATING
EXCRUCIATION
EXCULPATE
EXCULPATION
EXCULPATORY
EXCURRENT
EXCURSE
EXCURSION
EXCURSIONIST
EXCURSIVE
EXCURSIVELY
EXCURSUS
EXCUSABLE
EXCUSABLY
EXCUSATORY
EXCUSE
EXCUSE FOR
EXCUSE FROM
EXCUSE ME
EXCUSE MY FRENCH
EXCUSELESS
EXCUSER
EXCUSS
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید