داستان آبیدیک

frosted

fɹɔstɪd


فارسی

1 عمومی:: پوشیده‌ ازشبنم‌ یخ‌ زده‌، یخ‌ زده‌، سرمازده‌

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general:: Phrase(s): frosted (over) Sl. angry; annoyed. • The clerk was really frosted over when I asked for a better one. • Why was he so frosted?

McGrawhill's American Idioms And Phrasal Verbs


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code