داستان آبیدیک

frustrate

fɹʌstɹe͡it


فارسی

1 عمومی:: خنثی‌ كردن‌، فكر، ناامید كردن‌، باط‌ل‌ كردن‌، هیچ‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb prevent from accomplishing a purpose: The wind frustrated my attempt to rake the lawn, verb disappoint: Failure can frustrate hard workers.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code