immigrate

ɪməgɹe͡it


فارسی

1 عمومی:: مهاجرت‌ كردن‌ (بكشور دیگر)، توط‌ن‌ اختیار، میهن‌ گزیدن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb live abroad: He wanted to immigrate to England.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code