imminent

ɪmənənt


فارسی

1 عمومی:: حتمی‌، قریب‌ الوقوع‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: adj. about to occur: It became apparent we were in imminent danger.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code