داستان آبیدیک

inevitability

ɪnɛvɪtəbɪlɪti


فارسی

1 عمومی:: چاره‌ناپذیری‌، چیز حتمی‌یا بدیهی‌، حتمیت‌، ضرورت‌، چیز

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general::   noun ADJ. terrible, tragic | a certain | historical VERB + INEVITABILITY have | accept She was learning to accept the inevitability of death. PREP. ~ about The tragedy had a certain inevitability about it. PHRASES a feeling/sense of inevitability

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code