دیکشنری
داستان آبیدیک
inpouring
ɪnpɔɹɪŋ
فارسی
1
عمومی
::
تو ریزی، بسویدرون، ریزش
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INORDINATELY
INORDINATENESS
INORGANIC
INORGANIC CHEMISTRY
INORGANIC WASTE
INORGANIZATION
INORNATE
INOSCULATE
INOSCULATION
INOTROPIC
INOXIDIZE
INPATIENT
INPERATIVE
INPHASE
INPOUR
INPOURING
INPROPRIA PERSONA
INPUT
INPUT
INPUT AREA
INPUT ARGUMENT
INPUT BODY
INPUT BUFFER
INPUT CHANNEL
INPUT CONTROLS
INPUT DATA
INPUT DATA SETS
INPUT DEVICE
INPUT ELEMENT
INPUT EQUIPMENT
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید