دیکشنری
داستان آبیدیک
intermontane
ɪntəɹmɑnte͡in
فارسی
1
عمومی
::
میانكوه، واقعدر میاندو كوه
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
INTERMIT
INTERMITTENCE
INTERMITTENCY
INTERMITTENT
INTERMITTENT CURRENT
INTERMITTENT DRIP FEEDING
INTERMITTENT FAULT
INTERMITTENT FEVER
INTERMITTENT TEST
INTERMITTENTLY
INTERMITTER
INTERMIX
INTERMIXTURE
INTERMOLECULAR
INTERMOLECULARY
INTERMONTANE
INTERMUNDANE
INTERMURAL
INTERN
INTERN IN
INTERNAL
INTERNAL ACCOUNTING CONTROLS
INTERNAL ACCOUNTING STANDARDS
INTERNAL ACUSTIC MEATUS
INTERNAL ADMINISTRATIVE CONTROL
INTERNAL ANALYTIC SETTING
INTERNAL ANGLE
INTERNAL ARITHMETIC
INTERNAL AUDIT
INTERNAL AUDIT FOUNDATION
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید