داستان آبیدیک

latch

læt͡ʃ


فارسی

1 عمومی:: چفت‌، ضامن‌، چفت‌ كردن‌، محكم‌ نگاهداشتن‌، قفل‌ كردن‌، بوسیله‌ كلون‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb close or fasten: Be sure to latch the gate when you leave., noun fastening for door or gate: Yesterday the latch to the gate was left open.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code