داستان آبیدیک

moratorium


فارسی

1 عمومی:: استمهال‌، (حق) مهلت‌ قانونی‌

شبکه مترجمین ایران

2 روان شناسی و مشاوره:: مهلت

واژگان شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   noun ADJ. six-month, etc. VERB + MORATORIUM impose, place | call for | announce, declare PREP. ~ on/upon The government has called for a moratorium on weapons testing.

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code