دیکشنری
داستان آبیدیک
radialized
ɹe͡idiəla͡izd
فارسی
1
عمومی
::
دارایمیلههایی كه پرتووارمنشعب شده باشند، مرتب
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
RADAR TELESCOPE
RADARMAN
RADDLE
RADDLED
RADIAL
RADIAL ARTERY
RADIAL BASIS LAYER
RADIAL BEARING
RADIAL CLEARANCE
RADIAL DISTRIBUTION FUNCTION
RADIAL FLOW
RADIAL NERVE
RADIAL RESOLUTION
RADIAL SURVEY
RADIALENGINE
RADIALIZED
RADIALLY
RADIALLY ORIENTED
RADIAN
RADIANCE
RADIANCY
RADIANS PER UNIT TIME
RADIANT
RADIANT ENERGY
RADIANT FLUX
RADIANT HEAT
RADIANT HEATING
RADIANT LOOK
RADIANTLY
RADIATE
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید