residue

ɹɛzɪdu


فارسی

1 عمومی:: پس‌ ماند، مانده‌، ازاد، باقیمانده‌، فاضل‌، تفاله‌ مانده‌، مانده، قسمت‌ باقی‌ مانده‌، پس‌ مانده‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: noun remains of after removal of parts: After the tornado only some residue remained.

Simple Definitions


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code