داستان آبیدیک

rod


فارسی

1 عمومی:: میله‌، تركه‌، برق‌ گیر، چوب، چوب‌، عصا، قدرت‌، میل‌

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: ایمپلنت استخوانی ستون فقرات راد

واژگان شبکه مترجمین ایران

3 ورزش و تربیت بدنی:: چوب ماهیگیری, چوب ماهیگیری مجهز به دسته، حلقه های عبورو هدایت نخ و نشیمنگاه چرخ ماهیگیری

کتاب اصول و فنون ماهیگیری ورزشی تالیف عبدالعلی یزدانی

english

1 general:: noun pole: He carried a long rod on his shoulder.

Simple Definitions

2 general:: see HOT ROD; SPARE THE ROD.

American Heritage Idioms


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code