داستان آبیدیک

scold

skold


فارسی

1 عمومی:: ادم‌ بد دهان‌، سرزنش‌ كردن‌، زن‌ غرولندو، بدحرفی‌ كردن‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general:: verb chided: She scolded the boy for being late.

Simple Definitions

2 general::   verb ADV. gently | severely PREP. for Rose scolded the child gently for her bad behaviour.

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code