داستان آبیدیک

snarl

snɑɹl


فارسی

1 عمومی:: گرفتاری‌، شوریدگی‌، تله‌، كمند، بغرنجی‌، گوریدگی‌، گره‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   verb ADV. savagely, viciously He snarled savagely at her. | almost PREP. at A guard dog snarled at us as we walked by.

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code